آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
|
آب انار
Every thing you want
سه شنبه 31 خرداد 1390برچسب:, :: 17:23 :: نويسنده : رز و بنفشه
خلاصه بازار آبمیوه ها با گرم شدن هوا داغ تر می شود اما می دانید آبمیوه های مختلف از نظر خاصیت چه تفاوتی با هم دارند یا بهتر است بگوییم چه آبمیوه ای برای چه کسی توصیه می شود؟ پاسخ به این سوال همان چیزی است که می خواهیم در این مطلب به آن بپردازیم. ادامه مطلب ... سه شنبه 31 خرداد 1390برچسب:, :: 17:18 :: نويسنده : رز و بنفشه
چه تعداد انسان تا به حال روی کره زمین زندگی کردهاند؟ به عبارت سادهتر اگر هیچ انسانی از ابتدای پیدایش این گونه، نمیمرد، حالا روی کره زمین چند نفر انسان وجود داشت؟ /upload/anartorsh/image/ALI.gifادامه مطلب ... سه شنبه 31 خرداد 1390برچسب:, :: 17:8 :: نويسنده : رز و بنفشه
اگر این روزها به لیست برترین فیلم های جهان نگاهی بیندازید بدون شک آواتار نامی خواهد بود که بیشتر از هر عنوان دیگری توجه شما را به خود جلب خواهد نمود. این فیلم که بدون تردید یکی از شاهکارهای دنیای سینمایی و کامپیوتری به شمار می آید به داستان موجودات فرازمینی اشاره می کند که در مکان دیگری از جهان زندگی می کنند. اما نکته ای که در اینباره بیش از هرچیز دیگری اهمیت دارد این است که برخلاف طبقه بندی این فیلم در دسته فیلم های علمی – تخیلی ، بسیاری از موارد نشان داده شده در فیلم با واقعیت تطابق داشته و نه تنها تخیلی نیستند بلکه تحقیقات جدید نشان داده که احتمال وجود آنها نیز بسیار زیاد می باشد. در این مقاله به برسی دقیق این موارد خواهیم پرداخت. ادامه مطلب ... سه شنبه 31 خرداد 1390برچسب:, :: 12:33 :: نويسنده : رز و بنفشه
Love the heart that hurts you, but never hurt the heart that loves you قلبی را که به تو صدمه زد دوست بدار و اما هیچ گاه قلبی که عاشقت است را آسیب مرسان /upload/anartorsh/image/ALI.gifادامه مطلب ... یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, :: 21:54 :: نويسنده : رز و بنفشه
عجب دوره زمونه ای شده که به خاطر حفظ رفاقتت باید خیلی از حرفارو توی دلت نگه داری تا حداقل کسی رو داشته باشی که بهش بگی رفیق مگه نه رفیق ... !؟
این ساحل خسته را تو پیدا کردی
گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم باید ببینمت ! قسمت این بود که من با تو معاصر باشم هنوز هم دلم تنگ می شود
اولم خنده، ز بیدردی بود در سایه دلشکستگی پیر شدم یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, :: 21:43 :: نويسنده : رز و بنفشه
فال چاي كه قدمتي 3 هزار ساله دارد يكي از روش هاي رايج و مورد علاقه آينده نگري است كه در حال حاضر نيز براي طالع بيني و همچنين در محافل دوستانه به عنوان سرگرمي از آن استفاده ميشود . اساس اين فال نيز مثل اغلب روش هاي ديگر طالع بيني بر اين باور استوار است كه ضمير برتر با راهنمايي كردن دست و كنترل ارتعاشات آن اشكال و علايمي را كه براي جواب دادن به پرسشمان لازم است، ايجاد ميكند. در مورد اين فال گفته شده است كهبراي افراد تازه كار مشاهده نقوش ايجاد شده و نتيجه گيري از آنها كار نسبتا دشواري است ولي با اندكي تجربه اين كار به مراتب آسانتر ميشود تا حدي كه به گفته بعضي از طالع بينان براي يك فالگير با تجربه خواندن تفاله هاي چاي با خواندن كتاب معمولي هيچ فرقي ندارد. /upload/anartorsh/image/ALI.gif ادامه مطلب ... یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, :: 21:39 :: نويسنده : رز و بنفشه
این یک تست خودشناسی است که شما می توانید با پاسخ دادن به سوالات خود را محک زده وبدانید که چقدر جسارت دارید؟
ادامه مطلب ... یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, :: 21:37 :: نويسنده : رز و بنفشه
هر وقت من يك كار خوب مي كنم مامانم به من مي گويد بزرگ كه شدي برايت يك زن خوب مي گيرم. تا به حال من پنج تا كار خوب كرده ام و مامانم قول پنج تايش را به من داده است.
ادامه مطلب ... یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, :: 21:34 :: نويسنده : رز و بنفشه
یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, :: 21:15 :: نويسنده : رز و بنفشه
|
|
|
پدر تا پنج سالگی من، تمام مدت جنگ جهانی اول را در ارتش بود. در این مدت او را زیاد نمیدیدم و وقتی هم او را میدیدم نگرانیای در من ایجاد نمیشد. بعضی وقتها بیدار میشدم و هیكل گندهای را در لباس نظامی میدیدم كه در نور شمع به من نگاه میكرد. بعضی وقتها صدای محكم بسته شدن در جلویی و صدای پوتینهای میخكوبیشدهاش را بر روی قلوهسنگهای كوچه میشنیدم. پدر مثل بابانوئل مخفیانه و پنهانی میآمد و میرفت.
|
|
اشاره:
آهنگر، مردي سرو قامت بود و از همه محل بلندبالاتر. شانههايش گره خورده و صورت و بازوانش تيره از شرارههاي كوره و سياه از غبار چكشها بود. داخل چهار گوشه سر و زير انبوه زلفهاي درهم پيوستهاش، چشمان درشت و آبي رنگ كودكانه و روشني داشت همچو فولاد. چانه پهنش با خنده تكان ميخورد. صداي نفسش همچون دم و بازدم، و سُرور هيولايي دستگاه دميدنِ آهنگرياش خرناسوار بود. هر بار كه بازوانش را بلند ميكرد با حركتي حاكي از قدرتي تمكينيافته ـ حركتي كه به واسطه كار با سندان، عادتش شده بود ـ «دوشيزه» را بالا ميبرد، دوشيزه، نام پتك دوازده كيلويياش بود، دختركي هراسانگيز كه ميتوانست به تنهايي از ورنون1 تا روان2 را به رقص درآورد. به نظر ميرسيد كه آهنگر، پنجاه سال عمر گرانبارش را آسانتر و چابكتر از «دوشيزه» بر خود حمل ميكرد.
/upload/anartorsh/image/ALI.gif
نویسنده: ریچارد براتیگان
در سرزمين قلبم خانه اي ساختم که پنجره هايش هيچ گاه از ديدنت خسته نمي شدند ، در اين خانه هميشه خاطراتم را مرور مي کنم ، اگر چه ازت دور شدم ولي حرف هاي گرمت آرامش بخش دل پر از غم من است ، نام تو هميشه در ذهنم و ياد تو هميشه در قلبم جاريست
مي خوام به سردي شب هام بخندم / مي خوام به پوچي فردام بخندم / وقتي مي بينمت با ديگروني / تو اوج گريه هام مي خوام بخندم / مي خوام داد برنم تنهاي تنهام / مي خوام وقتي ميگم تنهام بخندم
/upload/anartorsh/image/ALI.gif
دل شکسته و غمگین
غمگین تراز ترانه
یک ترانه عاشقانه
عاشقانه تر از هربهانه
دور این کره خاکی
می گردیم بادلی زخمی
دلی پر درد دلی پرغم
دلی پرآشوب و ماتم
ندا بیابانی
به من می گوین عاشقی
می گویم اری
می گویند پس کو ان معشوقت
می گویم معشوق من خداست
ان است که هر دل عاشقی عاشقش است
/upload/anartorsh/image/ALI.gif
دهان بستم
و در ماه صیام تو به انتظار بنشستم
چشم بستم
و در تماشاخانة تو به تماشا بنشستم
گوش بستم
و در شکوه کلام تو به سکوت بنشستم
کمر بستم
/upload/anartorsh/image/ALI.gif
مبادا که گفته باشی دوستت می دارم
دلت را می بویند
روزگار غریبی است نازنین،
وعشق را کنار تیرک راه بند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد.
در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوختبار سرود و شعر فروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مکن،
روزگار غریبی است نازنین
آن که بر در خانه می کوبد
شباهنگام به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد.
آنک قصابانند بر گذرگاهها مستقر
با کنده و ساتوری خون آلود
و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
وترانه را بر دهان
شغل را در پستوی خانه نهان باید کرد
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبی است نازنین
ابلیس پیروز مست
سور عزای مارا بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد.
(احمد شاملو)
چرا می آسایی ؟ تا بتوانم کار کنم! چرا کار می کنی؟ تا بتوانم بیاسایم. تولید برای مصرف و مصرف برای تولید .انسان امروز چه می کند ؟ این همه رنج و تلاش سرسام آور برای چیست؟ برای تهیه وسایل آسایش .
آسایش زندگیش فدای ساختن ِ وسایل آسایش زندگی
ای عشق تا پیاده نمانم ، سوارم نخواهی کرد. تا بی پناه نگردم پناهم نخواهی داد . تا نیفتم دستم را نخواهی گرفت…و می دانم
مرا از رنج «داشتن » برهان !
اسماعیل من ارام و صبور جان بسپار!…
چه زيباست به خاطر تو زيستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن.
آنروزی را که مهمان قلبم شدی ، خوب به ياد دارم ، روزي كه با خود گُفتم كسي را يافته ام كه ديگر از دست نخواهم داد.
روزي كه اميد ها و آرزوهاي فراواني از خاطرم مي گذشت...
و آنروز كه چشمانم با چشمان تو ديدار كرد ، دانستم ، دير زمانيست كه مي شناسمت...
روزي كه تورا ديدم با خود گفتم كه يگانه ي خويش را يافتي پس ديوانه وار عاشقش باش ، عزيز بدارش و تا سرحد مرگ دوستش داشته باش ..... يادم هست آن هنگام كه عاشقت شدم باخود پيمان بستم كه ديگر در نگاه هيچ كسي كه تمناي مهر و توجه دارد ، نگاهي نكنم ، پيمان بستم كه تنها نگاه عاشقم را وقف چشمان زيبا و سيماي دلرُباي تو كنم تا فردا روزي پشيمان نباشم ... پشيمان نباشم كه چرا آنگونه كه لايقش بودي دوستت نداشتم ، پشيمان نباشم كه چرا عشقم را ابراز نكردم ، عمل نكردم به آنچه مي گويم تا اثباتي باشد بر حرفهاي عاشقانه ام ...
واينك نيز ، همچنان ، بر عهد خود وفادارم و پيماني دوباره مي بندم كه خورشيد نگاهم بر هيچ افق ديگري جز وجود تو طلوع نكند و بر هيچ كس جز تونتابد ... عشقم را در سينه پنهان و قلبم را از هركس مخفي خواهم كرد تا دور از چشمانت كسي آن دو را از من نگيرد . و اينك بر بُلنداي قله ي عشق و صداقت نام تورا فرياد مي كنم ،
اميدوارانه نامت را مي خوانم و اميدوارم كه مرور زمان ذره اي از عشقت در من نكاهد و گذر ثانيه ها ،افزاينده ي مهر و محبتم به تو باشد . مي خواستم زيباترين كلام را به ياري بگيرم ، تا صميمانه ترين عشق ها را تقديمت كنم ، ذهنم ياري نكرد . پنداشتم كه ساده نوشتن چون ساده زيستن زيباست ،
پس ساده و بي تكلف مي گويم :
دوستت دارم.....
/upload/anartorsh/image/ALI.gif