آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
|
آب انار
Every thing you want
یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, :: 21:39 :: نويسنده : رز و بنفشه
این یک تست خودشناسی است که شما می توانید با پاسخ دادن به سوالات خود را محک زده وبدانید که چقدر جسارت دارید؟
ادامه مطلب ... یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, :: 21:37 :: نويسنده : رز و بنفشه
هر وقت من يك كار خوب مي كنم مامانم به من مي گويد بزرگ كه شدي برايت يك زن خوب مي گيرم. تا به حال من پنج تا كار خوب كرده ام و مامانم قول پنج تايش را به من داده است.
ادامه مطلب ... یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, :: 21:34 :: نويسنده : رز و بنفشه
یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, :: 21:15 :: نويسنده : رز و بنفشه
|
|
|
پدر تا پنج سالگی من، تمام مدت جنگ جهانی اول را در ارتش بود. در این مدت او را زیاد نمیدیدم و وقتی هم او را میدیدم نگرانیای در من ایجاد نمیشد. بعضی وقتها بیدار میشدم و هیكل گندهای را در لباس نظامی میدیدم كه در نور شمع به من نگاه میكرد. بعضی وقتها صدای محكم بسته شدن در جلویی و صدای پوتینهای میخكوبیشدهاش را بر روی قلوهسنگهای كوچه میشنیدم. پدر مثل بابانوئل مخفیانه و پنهانی میآمد و میرفت.
|
|
اشاره:
آهنگر، مردي سرو قامت بود و از همه محل بلندبالاتر. شانههايش گره خورده و صورت و بازوانش تيره از شرارههاي كوره و سياه از غبار چكشها بود. داخل چهار گوشه سر و زير انبوه زلفهاي درهم پيوستهاش، چشمان درشت و آبي رنگ كودكانه و روشني داشت همچو فولاد. چانه پهنش با خنده تكان ميخورد. صداي نفسش همچون دم و بازدم، و سُرور هيولايي دستگاه دميدنِ آهنگرياش خرناسوار بود. هر بار كه بازوانش را بلند ميكرد با حركتي حاكي از قدرتي تمكينيافته ـ حركتي كه به واسطه كار با سندان، عادتش شده بود ـ «دوشيزه» را بالا ميبرد، دوشيزه، نام پتك دوازده كيلويياش بود، دختركي هراسانگيز كه ميتوانست به تنهايي از ورنون1 تا روان2 را به رقص درآورد. به نظر ميرسيد كه آهنگر، پنجاه سال عمر گرانبارش را آسانتر و چابكتر از «دوشيزه» بر خود حمل ميكرد.
/upload/anartorsh/image/ALI.gif